اجتماع عظیم دلباختگان هشتمین خورشید آسمان ولایت در حرم شاهچراغ (ع)
تاریخ انتشار: ۵ مهر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۰۹۰۷۹۲
همزمان با سالروز شهادت هشتمین ستاره تابناک امامت و ولایت، امام رضا (ع) شیعیان و دوستداران اهل بیت (ع) امروز با برگزاری آیینهای مختلف عزاداری سنتی در شیراز و سومین حرم اهل بیت (ع) در سوگ امام رئوف و عالم آل محمد (ص) گریستند.
هیاتهای عزاداری نیز به همراه دستههای سینهزن و زنجیرزن نیز از مناطق مختلف شیراز و حتی شهرستانها از میدان شهدا به سمت حرم مطهر حضرت شاهچراغ (ع) حرکت کرده تا متحد و یکپارچه با تجمع خود این مصیبت بزرگ را به آن حضرت و امام عصر (عج) تسلیت گویند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
عاشقان و شیفتگان ثامن الحجج (ع) شب گذشته و امروز با برگزاری آیینهای مختلف در اقصی نقاط استان فارس عشق و ارادت خود را نسبت به حضرت امام رضا (ع) ابراز کردند.
دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت (ع) با حضور در مساجد، حسینیهها و بقاع متبرکه و ذکر زیارت نامه امام رضا (ع) و دعای آخرین روز صفر به عزاداری و سوگواری پرداختند.
لالهگردانی خادمان حرم مطهر و شام غریبان شهادت امام رضا (ع) پایان بخش برنامههای حرم مطهر در پایان ماه صفر است که امشب همزمان با نماز مغرب و عشا در حرم مطهر برگزار میشود.
امام رضا (ع) در سال ۱۴۸ هجری قمری یعنی حدود (۱۲۹۶) سال پیش در شهر مدینه به دنیا آمد و روز آخر صفر ۲۰۳ هجری قمری به شهادت رسید.
امام هشتم شعیان جهان همواره در زمان عمر با برکت خود با سخنان گهر بارش درصدد سعادت مردم در دنیا و آخرت بود.
نام ایشان (علی) است، ولی بر اساس شیوهای که در میان اعراب مرسوم است، به وی (ابوالحسن) میگفتند. این گونه اسمها را (کنیه) مینامند.
علاوه بر نام و کنیه، گاه عنوان دیگری نیز به افراد میدهند که آن را (لقب) میگویند. امام هشتم دارای لقبهای متعددی است. از جمله معروفترین این القاب، (رضا)، (عالم آل محمد)، (غریب الغرباء)، (شمس الشموس) و (معین الضعفاء) است.
نامیدن هر فرد به این نامها، یعنی اسم، کنیه و لقب دلیل خاصی دارد. گفته اند که وی را به این جهت (رضا) لقب داده اند که خدا از او راضی است.
دوران کودکی و نوجوانی و جوانی امام رضا (ع) در مدینه گذشت. اخلاق نیکو، دانش فراوان، ایمان و عبادت بسیار از ویژگیهایی بود که امام را مشخص میساخت.
باشگاه خبرنگاران جوان فارس شیرازمنبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: حرم شاهچراغ امام رضا حرم مطهر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۰۹۰۷۹۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
این ۳۶۵ روز و چند سال
از صبح چهارشنبه یعنی اول فروردین ۱۴۰۳، همه ما وقایع برجسته و خاطراتمان از این ۵۲ هفته گذشته را هر طور که بخواهیم روایت کنیم، جایی لابهلای روایت همهمان از آنچه گذراندیم، یک جمله تکرار خواهد شد؛ اینکه: «سال ۱۴۰۲ بود...»
و البته که ۱۴۰۲ فقط ۳۶۵ روز یا ۵۲ هفته یا ۸ هزار و هفتصد و خردهای ساعت نبود و نیست. برای برخی بلندتر بود و دیرتر گذشت و برای برخی کوتاهتر و زودتر. مثلاً به نظرتان آن یکی دو ثانیهای که توپ داشت به سمت دروازه «مشعل برشام» می رفت و او با سری که بیشتر از آن نمیشد به عقب چرخاند، داشت به مسیر شوت جهانبخش نگاه میکرد، چقدر طول کشید؟ همان دو ثانیه؟! یا اینکه برای او، جهانبخش، تماشاگران قطری و ایرانیهایی که دل توی دلشان نبود، به اندازه چندهزار ثانیه بیم و امید داشت؟ «آخ که اگر آن توپ میرفت توی گُل». میبینید! آن دو ثانیه هنوز که هنوز است تمام نشده و همینطور دارد در خاطره ما کِش میآید و بلندتر میشود.
امسال هم از این دست لحظات کم نداشتیم؛ لحظاتی که برایمان تجربههای عاطفی سرشار از معنا را رقم زدند. در آنها گاهی دلهایمان از هم دور شد و گاهی بیشتر از همیشه به هم پیوند خوردیم. در برخی با چشمانی خیره به صفحه اخبار، اشک ریختیم و با بعضی دیگر، احساس ترس و ناامیدی دشمنان را از فاصله چندهزار کیلومتری احساس کردیم. وقتی در کرمان، خونمان با اهل سنت افغانستان به هم آمیخت، بیشتر از همیشه احساس «خون شریکی» کردیم. با روایت پدر «دختر کاپشن صورتی گوشواره قلبی» خیس گریه شدیم. در آنی که غرش موشکها، دژ جاسوسهای موساد را به خاکستر تبدیل کرد، نجوای انتقام را زمزمه کردیم. با نشستن برف روی گربه وطن، سر ذوق آمدیم، تیوپ سواری کردیم و با آدمبرفیهایمان سلفی گرفتیم. برای کریستیانو دست تکان دادیم و برای سفرش، قصهها سرهم کردیم. با شروع «طوفان الاقصی»، با انگشتهایمان حساب وکتاب کردیم که چند سال از آن ۲۵ سال معروف دارد میگذرد. چقدر آدم حسابی از دستمان رفت و البته چقدر قصههای عجیب و ناتمام دیدیم و شنیدیم.
و باز البته که قصه، فقط روایت کش وقوس این لحظات در ۱۴۰۲ نیست. لحظاتی نیز بودند که انگار قرار بود همه تاریخ را نمایندگی کنند. قصه خیر و شر را. حادثه شاهچراغ را به یاد دارید؟ وقتی که آن تکفیری خودش را به صحن حرم شاهچراغ شیراز رسانده بود تا چشم بسته، زن و بچه و پیر و جوان را به خاک و خون بکشد؟ دقیقاً در همان لحظه که او داشت همه تاریخِ نفرت و نفاق را نمایندگی میکرد، جاروکشِ صحن شاهچراغ، کانّه در کسری از ثانیه همه تاریخ پهلوانان و جوانمردان این سرزمین را به چشم دیده باشد، به سرعت باد خودش را به او رساند و بینیاش را به خاک مالید. چقدر دیدن همان یک فریم از شجاعت، حالمان را جا آورد. اسمش هم به کاری که کرد میآمد:«فرزاد بادپا». یکی از ما مردم بود که تا همان چند ثانیه قبلش داشت غبار روی صحن حرم را جارو میکرد. راستی! یاد حاج قاسم و تعریفش از حرم بخیر.
به هر ترتیب، سال دارد تمام میشود. مهم این است بدانیم ۱۴۰۲ نیز مثل خیلی از سالها، فقط ۳۶۵ روز نبوده و نیست. اینطور نبود که بشود آن را در کالبد یک ساعت یا در مقیاس و اندازه یکی از سه عقربهاش جا داد و گفت همین است و همین. نه! ۱۴۰۲ نیز به واقع برای همه ما ۳۶۵ روز و چند سال بود.